سلام علیکم
ابتدا باید تشکر کنم از برادر عزیزم احمد که با نظر خود من رو شرمنده کرد . احمد جان محتاج دعا هستیم این هم از لطف خداست که این توانایی رو به من داده است .
عزیزان به همتون پیشنهاد میکنم به بخش حرف دل سایت شهید آوینی مراجعه کنید و مطالب رو بخونین یا خودتونم مطلب بنویسین .
حالا هم یکی از خاطرات ایشون که از کتاب همسفر خورشید در سایت ایشان نقل شده است :
مرتضی خیلی خسته بود، خسته عشق و همه میدانند که نوشداروی این درد، وصال است. در عملیات طریقالقدس علی به شهادت رسید و در آغوش آوینی آخرین نفس را کشید، اینبار خون بود که از دیدگان مرتضی می چکید، برایش سخت بود، علی در نزدیکی او شهید شود و او که کمی جلوتر بود....
وقتی عشق حسین (ع) در جانت ریشه کرد، دیگر قدرت ماندن نداری، در قافله حسین(ع) کسی قصد ماندن ندارد همه بار سفر بستهاند، آنروز که رضا در کنار او به شهادت رسید، قریب دو ساعت مرتضی بیتاب و سرگردان در شلمچه راه میرفت، بیقرار بود گمان میکرد از قافله جا مانده است، یا اینکه قافله سالار او را در کاروان خویش نپذیرفته است. آرام پرسیدم :«مرتضی جان چرا پریشانی؟» بغض گلویش را فشرد :«من نمیفهمم چرا در این مدت من شهید نشدهام.درست میدیدم که درآخرین لحظه تیر به افراد نزدیک من میخورد و من سالم از کنار آنها بلند میشوم»
شادی روح آن سید عزیز و سایر شهیدان یک فاتحه هدیه دهید
التماس دعا
خوشحال می شم بیایی و با هم تبادل لینک کنیم
سلام وبلاگ قشنگی داری کاملا جدی گفتم
http://www.shiaupload.ir/images/ycvxhtyf2e82dbqmeswb.png
سلام
خوبی
به ما سر بزن
اگه ما رو لایق می دونی اماده تبادل لینک هستیم
به ما خبر بده